از ميان مصاحبه ها

گفتگويی با نيلوفر بيضايی

( چاپ شده در نشريه ی “هشت مارس“، كلن، فوريه ٢٠٠٠ )

PDF نسخه

 

 


 


 

 

 

 

 

 

 

معرفی : نيلوفر بيضايی ، متولد سال ١٩٦٧ ميلادی در تهران . در سال ١٩٨٥ به آلمان آمد و در سال ١٩٩٤ از دانشگاه گوته ی فرانكفورت در رشته های ادبيات آلمانی، تئاتر - سينما و تلويزيون ، و تعليم و تربيت فوق ليسانس گرفت . در همانسال گروه تئاتر "دريچه" را پايه گذاری كرد كه اين گروه تاكنون هفت نمايشنامه به نوشته و كارگردانی وی بروی صحنه برده است . اين نمايشنامه ها در آلمان و كشورهای اروپای مركزی بصورت گشت اروپايی اجرا شده اند و با بيش از ١٥٠ اجرا از پراجرا ترين نمايشنامه های  فارسی زبان در اروپا بشمار می آيد . همچنين تاكنون پنج نمايشنامه به نوشته  وی منتشر شده است . (نمايشنامه های "بانو در شهر آينه" ، "مرجان ، مانی و چند مشكل كوچك" و "بازی آخر" در سال ٩٨ توسط نشر باران در سوئد، نمايشنامه ی "سرزمين هيچكس" در سال ٩٩ در كتاب نمايش در كلن ، و نمايشنامه ی "روياهای  آبی زنان خاكستری " در سال ٢٠٠٠ در همانجا) . علاوه بر اينها در ده سال گذشته بيش از چهل مقاله در زمينه ی تئاتر ، سينما و مسئئله ی زن در نشريات گوناگون فارسی زبان نوشته است . همچنين تاكنون تعداد زيادی  مصاحبه با وی در نشريات گوناگون ( كيهان لندن ، شهروند ، آوای زن ، تلاش ... )به چاپ رسيده و يا از بخشهای  فارسی زبان راديوهايی نظير بی بی سی ، اسرايیل، اروپای آزاد ، آمريكا ، فرانسه ،دويچه وله ... ) پخش شده است .

هشت مارس : قبل از آغاز گفتگو می خواستم از اينكه زحمت اين گفتگو را پذيرفتيد تشكر كنم. نيلوفر جان، آيا تئاتر كار حرفه ای توست؟

نيلوفر : اگر منظورتان از كار حرفه ای اين باشد كه آيا از راه حرفه ی تئاتر زندگی می كنم و مخارج زندگی ام تامين می شود ، بايد بگويم بدلايل متعدد ، نه . اولا اينكه از آنجا كه از آغاز بر اين تاكيد داشته ام كه بزبان فارسی و برای مخاطب ايرانی تئاتر كار كنم ، هرگز بدنبال شغل ثابتی در هيچ تئاتر آلمانی نبوده ام . چرا كه از "كارمند" شدن در اين حرفه تنفر شديدی دارم . برای من كار هنری و خلاقيتی كه می طلبد نياز به آزادی در انتخاب موضوع و روش كار دارد و من در صورتی كه در استخدام يك مركز تئاتری باشم ، اين آزادی را در انتخاب موضوع كارم نخواهم داشت . از سوی ديگر از آنجا كه بزبان فارسی  می نويسم ، ارگانيزاتورهای كارهای ما در جاهای مختلف ، ايرانيانی هستند كه هيچ بودجه ی ثابت و مشخصی برای تامين مالی ما دريافت نمی كنند ، در نتيجه ما در بسياری از شهرها فقط به شرط تامين مخارج سفرمان اجرا می كنيم و در برخی ديگر كه امكان استفاده از بودجه های دولتی برای برگزار كنندگان وجود دارد ، علاوه بر مخارج سفر ، دستمزد نيز می گيريم . اما اگر منظورتان زمانی باشد كه برای كار تئاتر و كار نوشتن می گذارم ، جوابتان مثبت است. من چهار روز در هفته (٣٠ ساعت) را برای گذران مخارج زندگی ام در رشته ی تعليم و تربيت كه در كنار ادبيات آلمانی و تئاتر و سينما ، يكی از رشته های تحصيلی ام نيز بوده ، كار می كنم و بقيه ی زمانم را كه چيزی نزديك به ٥٠ ساعت در هفته باشد ، به كار بی مزد تئاتر و نوشتن اختصاص داده ام . در نتيجه تعطيلی ندارم و كم كم پس از گذشت ٧ سال كه زندگی ام بدين منوال می گذرد ، حس می كنم كه ديگر توان و انرژی گذشته را نيز ندارم .

هشت مارس : ترجيحا گفتگو را از آخرين كارتان شروع می كنم “روياهای آبی زنان خاكستری“. در اين نمايش با زن هنرمندی روبرو می شويم كه رژيم اسلامی حق بازيگری را از او سلب كرده ، طی سالهای اخير ، با روی كار آمدن خاتمی و شركاء ذر عرصه ی سينما،تئاتر و ادبيات بسياری از هنرمندان فعال شده اند. تفاوت زنان هنرمند دوره ی اخير با زن هنرمند نمايش شما كه گوشه نشينی و تدريس تئاتر در شرايطی محقرانه را انتخاب كرده است ، چيست؟

نيلوفر :  ببينيد ، اصولا ما در همه جای جهان با دو دسته هنرمند روبرويیم . يك دسته از آنجا كه اصرار دارند از راه اين حرفه زندگی كنند ، برايشان تفاوتی نمی كند كه كاری كه به آنها پيشنهاد می شود مثلا با پرنسيبهای شخصی شان همخوانی دارد يا نه . بگذاريد مثالی بزنم . مثلا فلان بازيگر در ايران كه فارغ التحصيل دانشگاه نيز هست و بازيگر بدی هم نيست ، برای تامين زندگی برايش فرقی نمی كند كه در فيلم فلان حزب الهی كه جنگ و كشتار مخالفان را نيز تبليغ می كند ، بازی كند يا در فيلمی كه رگه هايی از اعتراض نسبت به شرايط كنونی در آن ديده می شود . از آنجا كه هر دو مخارج زندگی او را برای مقطعی تامين می كنند ، در هر دو بازی می كند . بسياری از اينها ممكن است خودشان حزب الهی و حتی مذهبی نيز نباشند ، اما در عمل دارند به تبليغ نظراتی خطرناك كمك می كنند . اگر هم بهشان گوشزد كنی ، جواب می شنوی كه من سياسی نيستم و فقط هنرمندم ، اين شغل من است و در هر فيلمی كه به من پيشنهاد شود بازی می كنم. دسته ی بسيار معدود ديگری از هنرمندان اما كه اين دو زن جزو اين دسته هستند ، به اين تعريف از حرفه شان اعتقاد ندارند . يعنی بدليل اينكه هنر برايشان بنوعی صدای اعتراض انسان امروز به بيعدالتی و جهل معنا دارد و هنر بی تفاوت يا زير خط سانسور را قبول ندارند، حاضر نيستند بهر قيمتی و صرفا برای گذران زندگی، پرنسيبهای خود را زير پا بگذارند . در نتيجه در همه ی دوره ها بيشترين لطمه ها را خورده اند ، بدين لحاظ كه در شرايط بسيار سختی زندگی كرده اند و می كنند و پس از مدتی نيز فراموش می شوند يا لا اقل فقط زمانی از نام آنها استفاده می شود كه همان عده ی بيشماری كه به نوكران بی چون و چرای دستگاه سانسور بدل شده اند و خود نمی دانند ، برای دادن پزهای روشنفكری ، از آنها بعنوان هنرمندان واقعی نام ببرند ، غاقل از اينكه اين بيشماران با بها دادن به دستگاه سانسور در حذف اين دسته شريك جرم بوده اند . بگذاريد يك مثال ديگر بزنم . كلاوس من ، نويسنده ی ضد فاشيست آلمانی در دوران تبعيد ، رمانی نوشت بنام "مفيستو" . اين رمان بر اساس زندگی واقعی يك هنرپيشه ی بسيار توانای آلمانی بنام "گوستاو گروندگنز" نوشته شده است . گروندگنز پيش از تسلط فاشيسم هيتلری بر آلمان ، حتی تمايلات چپ گرايانه داشت . زمانی كه هيتلر به قدرت رسيد و بسياری از همكارانش كه هنرمندان ضد فاشيست بودند ، آلمان را ترك كردند . او اما ماند ، چون معتقد بود می توان در همين نظام نيز كار كرد و آلوده نشد ، چرا كه مرتب می گفت ، من فقط يك بازيگرم وكسی به من كاری نخواهد داشت . او حتی پس از به قدرت رسيدن هيتلر توانست چند تن از همكاران يهودی اش از آلمان فرار دهد . اما به مرور زمان رژيم فاشيست هيتلر كه يكی از راههايش برای جلب اذهان عمومی ، نشان دادن شيفتگی به هنر بود، بتدريج با دادن پست و مقام به گروند گنز ، او را به يكی از عومل خود و به ابزاری برای تبليغ تفكر فاشيستی كرد . اين رمان مرا بياد بسياری از هنرمندان خودمان می اندازد كه در حساسترين شرايط اجتماعی با دادن تعريفی سراپا غلط از حرفه شان ، عملا به ماندن اين رژيم و عادی بنظر رسيدن استبداد ياری رساندند و می رسانند .

نكته ی ديگری را نيز در نظر بگيريد . در زمان هيتلر نيز تنها نيمی از آثار هنری در جهت تبليغ فاشيسم بودند ، نيم ديگر آثاری بودند كه موضوع آنها نه تنها هيچ ربطی واقعيتهای موجود در آلمان نداشت ، بلكه اگر تاريخ ثبت نمی داشتند ، نمی شد حدس بزنيد كه در زمانی ساخته شده اند كه در اين كشور فجيع ترين جنايات بشری انجام می گرفته است . يعنی موضوع آنها كاملا بی ضرر بود و يك دنيای مقدس ، با مشكلاتی قابل حل در آنها ارائه می شد . آثاری از اين دست ، هر چند مستقيما تبليغاتی نبودند ، اما بدليل بی اعتنايی به فشار های موجود ، در ساختن يك چهره ی بظاهر متمدن از فاشيسم نقش مهمی بازی كردند . دو زن نمايش من كه يكی در ايران است و ديگری ناچار به ترك ايران شده ، هر دو جزو آن گروه معدود هنرمندان معترض هستند كه "هر چند اندك ، اما هنوز هستند".

هشت مارس : كارهای شما بويژه همين كار آخر ، در ارتباط با موقعيت زنان ايران، هم رو به داخل دارد و هم رو به خارج. اين شيوه نگرش شما به موقعيت زنان ايرانی ناشی از چيست؟ آيا موقعيت زنان در خارج را كماكان تحت تاثير تضادهايی می بينيد كه زنان در ايران گرفتارش هستند؟

نيلوفر :  صد در صد . ما بطور متوسط ١٧ سال است كه در تبعيد زندگی می كنيم . ما از سرزمينمان بارهايی را بر دوش كشيده و با خود بدينجا آورده ايم و زخمهايی بر جان و روان داريم كه هنوز بر ما سنگينی می كنند و تا زمانيكه وجود دارند ، تازه اند. ما در ايران هر روز زندگی مان در رودررويی با خشونت و جهل و فشار  گذشته است. در عين حال هنوز نگران سرنوشت سرزمينمان هستيم و آرزوی ايرانی آزاد و دور از جهل و ستم و همچنين رسيدن زنان به حقوق بر حقشان را در دل داريم و برای اين هدفها تلاش می كنيم و تا زمانيكه چنين است ، وظيفه مان اين است كه دردهای مشترك را فرياد كنيم و ساكت ننشينيم .

هشت مارس : زبان تئاتری شما و يا بهتر بگويیم زنان نمايشهای شما عمدتا زنان روشنفكر اقشار ميانی هستند. در كارهای شما جای زنان غير روشنفكر و همچنين اقشار تحتانی زنان خالی است. آيا اين مسئله ناشی از عدم دسترسی شما به اين اقشار و طبقات است و يا فكر می كنيد مسئله زنان فعلا توسط همين بخش از زنان روشنفكر اقشار ميانی طرح می شود؟

نيلوفر :   با همه ی حساسيتی كه به هر نوع بی عدالتی دارم و با وجود اينكه آرزويم اين است كه جامعه ای داشته باشيم كه در آن از هيچ انسانی حق زندگی در يك رفاه نسبی مادی و معنوی دريغ نشود ، اما بعنوان يك هنرمند وظيفه ی خودم می دانم كه در مورد آنچه می شناسم بنويسم و نه در مورد آنچه كاملا نمی شناسم . شما اگر زندگی مادی مرا در نظر بگيريد ، خواهيد ديد كه برای اينكه بتوانم كار هنری ام را ادامه بدهم ، بسيار سخت زندگی می كنم ، اما واقعيت اينست كه جايگاه فكری ام در بقول شما اقشار ميانی است و اين قشر را با همه ی تضادهايش ، تزويرهايش ، ضديت حرفش با عملش ، خوب می شناسم . از سوی ديگر مخاطب من نيز بيشتر از اين قشر است و همانطور كه خودتان نيز اشاره كرديد ، بيشترين نيرو را برای پرداختن به مسئله ی زن و مسائل مهم ديگر اجتماعی و سياسی ، اين قشر صرف كرده و در عين حال ، بزرگترين اشتباهها و خيانتها به آرمانهای انسانی نيز از سوی همين قشر انجام شده است.

هشت مارس : در مورد سبك هنری تان سوال دارم و بعنوان زمينه سوال، در نمايش “روياهای آبی زنان خاكستری“ با سه قطعه مختلف نمايش روبرو هستيم، يعنی با يك موضوع يا حكايت واحد سر و كار نداريم. اين سه بخش مختلف يعنی زندگی دو زن هنرمند در ايران و خارج ، “ در انتظار گودو“، و “ مده آ“ چه ارتباطی با هم داشتند؟  و چرا اين دو بخش از اين دو نمايشنامه ی بسيار معروف؟

نيلوفر :  سه قطعه ای كه نام برديد و در مجموع ٢٥ دقيقه از نمايش را كه زمان كل آن ٢ ساعت است ، تشكيل می دهند ، كاملا به قصد انتخاب شده اند . شايد لازم باشد توضيح بدهم كه در اين نمايش ما با برشهايی از مقاطع مختلف زندگی اين دو زن بازيگر روبرويیم . مده آ بروايت داريو فو و بخش كوچكی از "در انتطار گودو" از بكت بدين دليل انتخاب شده اند كه اولا يادآور يك دوران درخشان كاری اين دو زن در حرفه ی بازيگری و يادآور خاطرات مشترك كار آنها بر روی صحته هستند و از سوی ديگر از آنجا كه هر دو قطعه ی نمايشی بنوعی نگاهی معترض به پيرامون خود دارند ، ما را با روحيات اين دو زن كه اين موضوعات  را برای كار خود انتخاب می كرده اند، آشنا تر می كند . زندگی در يك سيستم مردسالار و ايستادن در مقابل اين سيستم ، به بهای گذشتن از بسياری از منافع شخصی و دلبستگيها ، روبرو بودن با جامعه ای بی تفاوت كه ترجيح می دهد چشمانش را در برابر بی عدالتی ببندد ، اما منافع شخصی اش را از دست ندهد ... مو ضوع اين دوقطعه ی نمايشی هستند و بهمين لحاظ با حسهای اين دو زن و با خط اصلی نمايش ، همخوانی دارند و آن را تكميل می كنند . اين همخوانی با قطعه ی سوم كه دو دقيقه از قطعه ی "زنان تروا" بروايت سارتر است و در پايان نمايش ، در زمانی كه اين دو زن پير شده اند به كمال می رسد . "زنان تروا" كه در حقيقت مانيفست اين دو زن نيز هست از بازی با واقيعت زندگی و تفكر آنها يكی می شود . اگر خاطرتان باشد ، جايی است كه اين دو زن دوصدايی آن را اجرا می كنند و چنين آغاز می شود :

... اما شما ای جاودانان خطا می كنيد

می بايد مارا در زمين لرزه ای نابود می كرديد

 آن هنگام هيچكس نامی از ما بر زبان نمی آورد

  افتخار ماو بی عدالتی ابلهانه ی شما را خواهد شناخت

زيرا كه شما خود مدتها از آن پيش مرده خواهيد بود

همچنان كه ما

اينك بزرگترين شوربختی من و آخرين آنها

مرا از ديارم جدا می كنند و شهرم غرق در آتش است             

                                          ....

اين گفته ها را شايد اين دو زن از زبان تمامی تبعيديها و حذف شدگان سيستمهای فاشيستی می گويند . اين متن زمان و مكان ندارد و در عين حال دقيقا مصداق روحيه ی معترض اين دو زن است و شايد نقشی باشد كه قرار است روزی در پيری بازی كنند و شايد هيچكدام نباشد و در عين حال همه آنها باشد . پس توجه می فرمايید كه استفاده از اين متنها به چندين دليل بسيار مهم و بدليل معنای چند پهلويی كه در چارچوب اين نمايش می يابند (شايد اگر اين متنها هر يك جداگانه اجرا شوند، ديگر اين تاثير چند جانبه را نداشته باشند ) ، چگونه در خدمت خط اصلی نمايش  قرار می گيرند و در عين حال معنای خودشان نيز غنی تر می شود . اين شيوه ای است كه در تئاتر مدرن كه داستان تعريف نمی كند ، بلكه به برشهايی از زمان و وقايع می پردازد و آنها را چون پازل در اختيار تماشاگر قرار می دهد ، تا تماشاگر فعال شود و اين پازل ها را در كنار هم بگذارد و آن طرحها را تكميل كند ، به اشكال گوناگون تجربه شده و می شود .

هشت مارس : كارهای شما، بويژه اين كار آخر نمونه ی برجسته ای بود از تلفيق هنر و مسائل اجتماعی كه انسانها درگيرش هستند، بعلاوه كارهای شما پيام سياسی – اجتماعی معينی دارند. اين سبك كار را چگونه توضيح می دهيد؟

نيلوفر :  بنظر من اصلا هنر يعنی همين . بهترين هنرمندان دنيا آنها هستند كه آنچه در آثارشان مطرح كرده اند ، معضل مشترك انسانها در مقاطع مختلف تاريخی از نگاه هنرمندانه بوده است . نگاه هنرمند ، اما نگاه اكثريت نيست . هنرمند همواره در كنار آنهايی قرار دارد كه تحت ستم قرار گرفته اند و در موضع اقليت قرار داشته اند . اكثريت ، دنباله روی بی چون و چرا ی اين يا آن انديشه است . هنرمند اما با هر گونه دنباله روی و روحيه ی سلطه جو در نبردی دائمی قرار دارد. هنرمند آن روح معترض نا آرام انسان است كه نگاهش همواره با روحيه ی شخصيت پرستی و ديكتاتور پروری در تضاد قرار دارد. هنر به هر آنچه مطلق پنداشته شود ، شك می كند و مطلق بينی را بزير علامت سوال می برد . البته تعريفی كه من از هنر دارم ، نيز بهمان نسبت تعريف مطلقی نيست و هنرمندان ديگری نيز وجود دارند كه شايد تعريفشان از حرفه شان كاملا با من فرق كند . بهمين دليل نيز در هنر ژانرها (شاخه ها) ی گوناگونی وجود دارد . آنچه در بالا گفتم تعريف من است از معنای كارم .

هشت مارس : تا حالا برايتان پيش آمده كه تاثير اجتماعی كارتان چيزی خارج از آن چيزی بشود كه قصد داشتيد؟

نيلوفر :  خير . من از همان زمان كه كارم را آغاز كردم ، كاملا برايم روشن بود كه از آنجا كه در كارهايم عقب ماندگيهای فرهنگی و هيجانهای نينديشيده به نقد كشيده می شوند ، و بسيار رك و صريح هم به نقد كشيده می شوند ، برای خودم دشمن خواهم تراشيد ! چرا كه ما بسيار سخت می پذيريم كه آنچنان كه ادعا می كنيم فهميده و بی تعصب و اهل انديشه نيستيم . همچنين از اينكه آينه ای در پيش رويمان گرفته شود ، تا خود واقعی مان را ببينيم ، نيز خوشمان نمی آيد . نا سلامتی سراسر فرهنگ و تاريخ ما صرف اين شده كه واقعيت ما در پشت پرده های ضخيم پوشيده بماند و حتی نزديكترين كسانمان نيز آن را نشناسند ! من در كارهايم اين پرده های را به كنار می زنم و در نتيجه دو عكس العمل در تماشاگر بوجود می آيد . يا بدش می آيد و يا خوشش می آيد . بعد از اين حد هم فراتر می رود و آنها كه بدشان می آيد با آنها كه خوششان می آيد وارد بحث می شوند . يعنی شاخك های حسی تماشاگر آنقدر تحريك می شود كه می خواهد حسهايش و نظراتش را بازگو كند . كارهای من تماشاگر بی تفاوت نمی خواهد . از اين نظر كه موضوعی كه كارم مطرح می كند ، قصد دارد يك بحث بوجود بياورد و انسانها را به فكر كردن و عكس العمل نشان دادن (چه مثبت و چه منفی) نسبت به مقولات وا دارد ، فكر می كنم كارم موفق بوده است . به گمان من كاری كه همه از آن خوششان بيايد و به جز جمله ی كوتاه "چقدر قشنگ بود" ، نظر ديگری از تماشاگر نطلبد ، كار موفقی نيست.

هشت مارس : اغلب ، حتی كسانی كه مخالف ديدگاههای شما در مسائل اجتماعی – سياسی هستند از كارهای شما استقبال می كنند. خودتان علنش را چه می دانيد؟

نيلوفر :‌ اگر واقعا اينطور باشد كه شما می گويید ، بايد بسيار از اين موضوع خوشحال باشم . چون به گمان من اين خصلت هنر است و شكل هنرمندانه ی برخورد با پديده ها ، كه حتی كسانی كه با محتوای موضوع توافقی ندارند را به خود جلب می كند . نه اينكه الزاما نظرات آنها را تغيیر بدهد يا گفته های خودش را با آنچه آنها دوست دارند بشنوند ، تطبيق دهد ، بلكه از اين لحاظ كه از موضع روشنگرانه و هنرمندانه به موضوع پرداخته شده باشد ، نه از موضع كسی كه به قصد تبليغ سياسی-حزبی به نفی يا طرح معضلی می پردازد . اما واقعيت اين است كه در كنار آنچه شما مطرح كرديد ، عده ای نيز وجود دارند كه پرداخت هنری نمايشنامه های مرا دوست دارند ، اما بدليل اينكه نظراتم را كه در تقابل با تزوير دوم خرداديها و شيفتگی بخش عظيمی از روشنفكران به اين تزوير قرار دارد ، مطرح می كنم ، بقول خودشان كارهای مرا "بايكوت" كرده اند . در حاليكه كارهای من همه را با هر طرز تفكری كه باشند به جدل و گفت و گو می خواند و تنهای برای عده ی خاصی نوشته و اجرا نمی شود.

هشت مارس : شما در نمايشهای قبلی سعی كرده ايد از حضور فرهنگ زن ستيز حاكم بر ايران بر زندگی تبعيديان و مهاجرين پرده بر داريد. علت جان سختی مناسبات عقب مانده ی سنتی مردسالار را در روابط ايرانيان خارج از كشور ناشی از چه می دانيد؟

نيلوفر :  ايرانيان خارج از كشور نيز فرزندان همان فرهنگ ضد زن هستند كه گويی تمام مشغله ی فكری اش تعيین حد و حدود و چگونگی بودن و زيستن زنان خلاصه شده است . آنها تمام عادات فرهنگی خود را ، حتی اگر بخشا لا اقل در حرف با آنها مخالف باشند ، در عمل با خود به اينسو آورده اند . از سوی ديگر نمی توانند اين واقعيت را تحمل كنند كه زنان ايرانی در خارج از كشور بدليل اينكه در اين جوامع از نظر قانونی دارای حقوق انسانی هستند ، توانسته اند به جلو بروند و روی پای خود بايستند . آنها پيشرفت زنان را نوعی توهين به مردانگی خود تلقی می كنند و حس می كنند اخته شده اند ، چرا كه ديگر نمی توانند به اين زنان امر و نهی كنند . از سوی ديگر واقعيت نشان داده كه كسانی كه از جوامع ميزبان به دليلی سرخورده می شوند، برای حفاظت خود بيش از پيش به عادات و سنتهای هزاران ساله كه بخش عظيمی از آنها ضد انسانی است ، می چسبند و اين عادات را با تعريفهای سراسر مخدوش و بنام دفاع از هويت ايرانی در اينجا هم گاه حتی شديدتر از زمانی كه در ايران بودند، به فرزندان خود نيز تحميل می كنند ، كه البته آنها نه تنها اين تعريفهای عقب مانده را نمی پذيرند ، بلكه با آن به مقابله نيز بر می خيزند و می گويند ، اگر فرهنگ ايرانی اين است ، ما اصلا ايرانی نيستيم ، در حاليكه اگر تعريفی انسانی و جهانشمول به فرزندانشان می دادند ، آنها ديگر اينگونه از آنچه بعنوان فرهنگ ايرانی بر آنها تحميل شده ، فراری نمی بودند . بخش ديگری از نوجوانان نيز متاسفانه به بازتوليد شكل قلدرمآبانه و ضد زن رفتار پدرانشان دست می زنند و در نتيجه از سوی جامعه پذيرفته نمی شوند .

هشت مارس : شما بعنوان يك هنرمند تا چه حد خود را محدود به طرح موضوع زنان می كنيد و چقدر بعنوان يك انسان طرفنظر از جنسيت به مسائل كلی جامعه نظر داريد؟

نيلوفر :  ببينيد ، من بعنوان يك هنرمند ، اگر خودم را بهر دليلی محدود كنم ، كار اشتباهی كرده ام . پس خودم را به چيزی محدود نمی كنم . واقعيت اين است كه بسياری از نمايشهای من به مسئله ی زن پرداخته اند و می پردازند . در آن دسته نيز كه به مسائل ديگر اجتماعی می پردازند ، باز مسئله ی زن نمود روشنی داشته است. دليلش اين است كه مسئله ی زن يكی از پيچيده ترين معضلات تاريخ اين سرزمين بوده و هست و من بعنوان يك هنرمند زن كه خودم هم با اين موضوع هر روز زندگی ام درگيرم ، حق دارم كه از اين جامعه بپرسم ، با اين مسئله می خواهی چه كنی و به چه حقی ابتدايی ترين حقوق را از بيش از نيمی از مردم كشورت را قرنهاست از آنها سلب كرده ای . من اخيرا در جايی خواندم كه دكتر اسلامی ندوشن در مورد زنان شاهنامه سخنرانی داشته و گفته شاهنامه نه تنها ضد زن نيست ، بلكه تمامی زنان آن بغير از سودابه ، شخصيتهای مثبتی بوده اند . آيا شما می دانيد ايشان مثبت بودن را چگونه تعريف می كنند ؟ ايشان می فرمايند ، مثبت به اين دليل كه برای مردانشان فداكاريها كرده اند و مرتب عاشق و شيفته ی مردانشان بوده اند و مردانه (آيا اين خود توهين آشكاری به زنان نيست ؟ ) با مردانشان همكاری و از آنها حمايت كرده اند. متوجه عمق فاجعه هستيد ؟ آقای ندوشن ناسلامتی يكی از با سوئد ترين روشنفكران آن سرزمين است . وقتی حتی چنين كسی نيز مقام زن را در قربانی بودن و زاده شدن برای فداكاری در راه مرد ببيند ، يعنی به مورد زنان كه می رسد از ابله ترين موجودات ممكن نيز ابلهانه تر سخن بگويد و تازه گمان كند دارد در مورد زنان، مثبت حرف می زند ، تكليف بقيه چيست ؟ آری ما از چنين سرزمينی می آيیم كه بوضوح و بدون اينكه قبحی در اين كار ببيند ، زنانش را مفعول ، قربانی و انسان درجه دو می خواهد . پس اگر من هنرمند كه زن هم هستم در مقابل اين انديشه ی قرون وسطايی كه حتی از سوی باصطلاح انديشمندان ما نيز حمايت و ترويج می شود ، عكس العمل نشان ندهم ، چه كسی بايد اين كار را بكند ؟ از سوی ديگر من در كارهايم بدنبال رد پای زنانی می گردم ، كه (وجود دارند و كم هم نيستند ) ديگر نمی خواهند در نقش قربانی و مادر فداكار و همسر نمونه بدنيا بيايند و از دنيا بروند . آنها می خواهند در اجتماع فعالانه حضور داشته باشند ، حق انتخاب و تصميم گيری را برای خود مسلم می دانند و می خواهند سرنوشت خود را در دست بگيرند . نكته ی ديگر اين كه من از موضع قربانی سخن نمی گويم و هرگز نيز نه در كارهايم و نه در زندگی ام حاضر به پذيرفتن نقش قربانی نبوده ام و نيستم . مسائل كلی اين جامعه هم تا زمانی كه بيش از نيمی از جمعيت خودش را ناقص القعل ببيند و در نتيجه به ميزان درك و شعور خودش توهين كند ، حل شدنی نيست . هر كس هم كه از آزادی و دمكراسی حرف بزند ، اما نگاهش به زن عقب مانده باشد ، به گمان من يا دارد دروغ می گويد و يا اينكه دركی از اين واژه ها ندارد .

هشت مارس : نقش هنر و بويژه تئاتر را در جامعه چگونه می بينيد؟ بعبارت ديگر شما در كار هنری تان به چه چيزی می خواهيد پاسخ دهيد؟

نيلوفر : هنر برای من كاوش و نقد خلاقانه ی هستی انسان و پديده ها ست و شك در هر آنچه مطلق ديده شود . در دنيای هنر ناممكن ، ممكن می شود و آنچه هست محتاج تحول و تغيیر . اينها همه تنها از طريق تسلط بر ابزار كار يعنی بكارگيری حس زيبايی شناسانه و نيروی تخيل و خلاقيت ، امكان بروز می يابد . هنر با هر تفكری كه گمان كند جواب نهايی را برای معضلات هستی يافته و نماينده ی حقيقت مطلق است ، ناهمخوان است . جذابيت تئاتر برای من در اين است كه زنده اجرا می شود و با مخاطب وارد ارتباط مسقيم می شود. در جامعه ای كه از يك فرهنگ غنی برخوردار باشد ، ديدن آثار هنری ، جزئی از زندگی انسانهاست و بهيچوجه يك تجمل به حساب نمی آيد . جامعه ای كه قدر هنر را كه فی الواقع آن بخش خلاقه ی خود اوست نداند ، به گمان من دچار فقر فرهنگی است و لطمه ای كه می خورد ، غير قابل انكار است .

هشت مارس : سوال آخرم اين است كه زنان هنرمند در تبعيد با يكديگر تماس دارند و آيا ضرورت تشكلی از زنان هنرمند تبعيدی را حس می كنيد؟ (يا اينكه زنان هنرمند ايرانی انگشت شمار هستند ، با اين حال اغلب يكديگر را نمی شناسند و از كارهای يكديگر بی خبرند)

نيلوفر :  زنان هنرمند در اينجا بسيار پراكنده اند ، اما گمان نمی كنم اين به اين معنی باشد كه از كارهای يكديگر خبر نداشته باشند و يا تعدادشان كم باشد . يكی از موانع شكل گيری چنين تشكلی اما شايد بيشتر اين باشد كه هنرمندان انسانهای تشكل گرايی نيستند و خصلتا بيشتر فردگرا هستند . نمی خواهم ارزشگذاری كنم كه اين خصلت درست است يا نه . نكته ی ديگر اينكه تعداد زنان هنرمندی كه به ضرورت تشكيل چنين تشكلی واقف باشند ، زياد نيست . راستش خود من هم تاكنون به چنين چيزی فكر نكرده بودم .

 

 

 ^

 © 2003 by niloofarbeyzaie@gmx.at

Diese Seite ist Teil eines Framesets [this page is part of a frameset]
LOAD FRAMESET