تئاتر اَبزورد
( پوچی )
برگرفته
از "فرهنگ تئاتر "
بتاليف س .
برند زوخر ،
مونيخ ١٩٩٦
(چاپ
شده در كتاب
نمايش شماره ٥
، كلن، ١٩٩٩)

نيلوفر
بيضايی
واژه
ی " تئاتر
ابزورد "
نخستين بار در
دهه ی شصت
توسط مارتين
اِسلين و بقصد
نشانه يابی
نقاط اشتراك
آن دسته از
آثار نمايشی
بكار رفت كه
در نظر اول ،
فرم های نمايشی
بسيار متفاوت
از يكديگر
داشتند ، ولی
همگی جزو
توليدات
نمايشی
آوانگارد
دوران بعد از
جنگ جهانی دوم
بودند . آثار
نمايشنامه
نويسانی چون
ساموئل بِكِت
، آرتور آدامُف
، اوژن يونسكو
و ژان ژنه در
فرانسه ، متون
نمايشی هارولد
پينتر در
انگلستان ،
ادوارد آلبی
در آمريكا ،
وهمچنين
نمايشهای
كوتاه تك پرده
ای از ولفگانگ
هيلدس هايمر و
گونتر گراس ،
به اين گروه
تعلق دارند .
از
نقطه نظرفلسفی - ايدئولوژيك اين نوع
از تئاتر ، از
مكتب اگزيستانسياليسم
فرانسه تاثير
گرفته است . ژان پل
سارتر در سال ١٩٤٣
در مقاله ای
تحت عنوان "
بودن و هيچ "
به مقوله ی
عدم ثبات و
سستی
حيات انسانی پرداخت .
همچنين آلبر
كامو در سال ١٩٤٢ مقوله ی
" پوچی " را در
صدر تحقيقات
خود قرار داد .
او در اين
نوشته ها ، به
بيگانگی پايه
ای و
ناهمخوانی
"جهان" و
"انسان" پرداخت
. با توجه به
موقعيت
اجتماعی آن
دوره ، كه تحت
تاثير مستقيم
جنگ ، تخريب و
اشغال نظامی
قرار داشت ،
سارتر و كامو
بر اهميت وجودی
يك " ادبيات
معترض " تاكيد
می ورزيدند .
آنها
در نمايشنامه
های خود ، بر
امكان تعيین كننده
بودن نقش
انسان (حتی در
اوج نچاميدی و
پوچی جهان) ،
كه از يكسو
درگير اين
پوچی است ولی
از سوی ديگر
با حق آزادی
بالقوه مطلق
پای به جهان
گذاشته و
همچنين بر
امكان حق
تعيین سرنوشت و
قبول مسئوليت
در قبال
انسانهای
ديگر ، انگشت
گذاشتند .
سارتر با آثار
سياسی خود و
كامو با
پرداختن به
موضوع
همبستگی
انسانی . بدين
گونه اين نوع
نگاه به زندگی
و نتيجه گيری
ناشی از آن ،
می تواند
بنوعی نشان
دهنده ی نقاط
اشتراك و
همچنين
تفاوتهای
ميان مكتب
"اگزيستانسياليسم
" و " تئاتر پوچی
" باشد :
هنگاميكه
اوژن يونسكو (همچنان
كه كامو) پوچی
زندگی امروزی
را ، نوعی خود رها
سازی انسان از
ريشه های
مذهبی ،
متافيزيكی و
ماوراءطبيعی
زندگی اش
ارزيابی می
كند ، در عين
حال بنوعی از
منش
"اگزيستانسياليستی
" اجتناب می
ورزد . نكته قابل
تامل از نظر
يونسكو در
وهله ی اول ،
ترسيم مفهوم
"پوچی" است كه
خطر آن برای افراد
جامعه ی بشری
می تواند
بصورت بی معنا
شدن "زندگی" و
بزير علامت
سوال رفتن علت
وجودی خود ،
بروز كند و از
اين طريق ،
امكان ايجاد يك
رابطه ی سالم
با دنيای
اطراف را از
ميان ببرد . در
حقيقت اين " احساس
هراس متافيزيكی
، كه نتيجه ی
ذهنيت پوچی
وجودی انسان "
است و
بيشتر در آثار
يونسكو ديده
می شود ، از
نظر مارتين
انسلين ، اساس
فكری و مشغله
ی اصلی " تئاتر
پوچی" را
تشكيل می دهد .
وی
نقاط تماس اين
نگرش را در
زبان اجرايی
آثار نمايشی و
همچنين در
مراحل بدوی
شكل گيری اين آثار
از يك ريشه ی
مشترك
نيز جستجو می
كند . تلاش
انسلين برای
دنبال كردن
ريشه ها
تا مراحل
آغازين شكل
گيری هنر
نمايش ،
بعقيده ی بسياری
، نوعی زياده
روی تلقی شده
است .در
حاليكه گروه
بندی ديگری كه
منتقدی بنام
داوس آن را
نمايندگی می
كند و
تئاتر پوچی
را در تاريخ
تئاتر
آوانگارد
فرانسه جای می
دهد ، قابل
قبول تر بنظر
می رسد .
ازاولين
اجرای
نمايشنامه ای
از " آلفرد
ژاری" (١٨٩٦) ، تا
مقاله ی
"ژيلوم آپولينار"
تحت عنوان "
درام سوررئاليستی
" ، تا تئاتر
تجربی "ريمون
راديژه" كه در
زمان خود خشم
بسياری بر
انگيخت ، از
آثار "راجر
ويتراك "
گرفته تا
نمايشهای
"ژرژ ريبمون -
دساژ " و متون
نمايشی "ژان
كوكتو " ، و سر
انجام از طريق
تئاتر
"دادايیستی "
و "سوررآل " ، مجموعه
ای از سبكهای
مختلف
، در ايجاد يك
مجموعه ی
"ضدتئاتر" به
يك نقطه ی
مشترك رسيدند
. اين مجموعه ،
پيش از هر چيز
در برابر سنت "
تئاتر خوش ساخت
و بيانی " مرسوم در آن
دوره كه حتی
آثار سارتر و
كامو نيز از
آن متاثر
بودند ، قد علم
كرد . اين
تجارب ، پايان
دوران تسلط
تئاتر كلاسيك
را رقم زدند و
بر شكل
گيری
" ضد تئاتر "
يونسكو و
همچنين ديگر
نمايشنامه
نويسان "تئاتر
پوچی "تاثير
گذاشتند . عدم
ارتباط ميان
گفتار و كردار
، فروپاشی
تناقضات ، غلو
و بكار گيری
پوچی
سطح گرا ، مخالفت با
اهداف تربيتی
- اخلاقی رايج
در تئاتر آن زمان
، از طريق
استفاده از
بازی بی هدف ،
حذف هر نوع
منطق رفتاری
از طريق
بكارگيری
زنده ی آكسيونهای
مكانيكی و
تكراری
فيزيكی .
تمام
اينها به همان
قصد پر رنگ
كردن بی معنا
بودن زندگی .
بخشی از
مشخصات تئاتر
پوچی عبارتنذ
از : استفاده
از رفتارها و
اكسيونهای
غير عقلانی ،
امتناع از
شخصيت
پردازيهای
روانشناسانه ی
رايج در تئاتر
كلاسيك
از طريق
جايگزين كردن
آنها توسط
عروسكها و
دلقكهای گروتسك
- كمدی ،
استفاده از
جملات بی
ارتباط و بی
معنی ، به جای
ديالوگهای پر
آب و تاب
پرروح ، باز
گرداندن
شكلهای
اجرايی خطی و
هدفمند به
شكلهای
اجرايی دايره
ای ، از جمله
تكرار پيوسته
ی بخشهايی از
جملات و حركات
، تكرار
آغاز نمايش
در پايان يا
بالعكس و غيره . همانطور كه
واژه ی "
ابزورد " در
آغاز دهه ی
شصت ،
يك تعريف
نامشخص داشت ، در
پيشرفت
تاريخی خود
تاكنون نيز يك
چارچوب
تعريفی مشخص
نپذيرفته است
. برای رسيدن
به يك تعريف
حدودی ، می
توان به آثار
اوليه ی
يونسكو ( تا
سال ١٩٥٨) اشاره
كرد ، هر چند كه
او بعدها به
شكلهای
كلاسيك و بيانی
اجرايی
بازگشت .
از
سوی ديگر رشد
مستقلی كه در
آثار هريك از
اين
نويسندگان در
موضوع و فرم
كار انجام
گرفت ،
كنجكاوی هايی
را درمورد
آثار اوليه ی
آنها بر
انگيخت و از
اين طريق مشخص
شد كه دلايل
فردی (
همانطور كه
برای مثال در
نامه های ژنه
به راجر بلين
مشاهده می شود
) ، نقش اساسی
تری از
اشتراك اين
نويسندگان به
لحاظ فرم كار
و برنامه ريزی
مشترك ، بازی
می كند . بدليل
اين اختلافات
، صلاح در اين
است كه آثار
آنها در واژ ه
نگاری عمومی
تاريخ تئاتر
گنجانده نشود
، بلكه هر يك بطور
جاگانه بررسی
شود .
منابع
:
|