مقالات اجتماعی و سياسی

 
 

تاملی در امروز و طرحی برای فردا

(درج شده در سايتهای گويا، عصر نو، پيك ايران... آوريل 2007 )

PDF نسخه

 نيلوفر بيضايی 

برای اينكه به مبانی مشترك نيروهای سياسی تحول خواه در ايران بپردازيم، بايد ابتدا تعريفی از مشخصات اين نيروها و ميزان نفوذ آنها در سطح جامعه ارائه دهيم. 

 

در مقابل دو نيروی سلطنت و دستگاه روحانيت كه از دوران صفويه به بعد كماكان گاه در كنار يكديگر و گاه در رقابت با يكديگر مروج استبداد و حاكميت مطلقه بوده اند ، در دوران مشروطه گروه اول روشنفكران و نخبگان ايرانی كه اكثرا از اشراف زادگان تحصيلكرده در غرب بودند و فكر ليبرال را نمايندگی می كرد، تحت عنوان مشروطه خواه پا به عرصه ی وجود نهادند.

انقلاب مشروطه را در ايران معاصر سرفصل طرح مطالبات اجتماعی و سياسی مدرن در ايران خوانده اند. مطالبات مشروطه يعنی “دمكراسی“ ، “آزادی“ و “ جدايی دين از حكومت“  امروز و منطبق بر شرايط امروزی بخش مدرن جامعه ی ايران مطالباتی هستند كه دوباره به اصلی ترين خواسته های اين بخش از جامعه ی ايران بدل شده اند.

    پس از شكل گيری طبقه ی متوسط در ايران در دهه ی بيست موج ديگری براه افتاد كه در تداوم آن بخش قابل توجهی از نيروی روشنفكری ايران بعنوان نماينده ی فكری بخش مدرن طبقه ی متوسط ، جريان فكری چپ را بوجود آورد. با توجه به ناكام ماندن انقلاب مشروطه در تحقق آزادی بعنوان پيش شرط برقراری دمكراسی در ايران، انتظار تاريخی از نيروی چپ  كه به يك نيروی قوی اجتماعی تبديل شده بود، اين می بود كه حامل فكر دمكراسی خواهی و آزاديخواهی باشد، اما اين نيرو در فكر محو نظام سرمايه داری  و برقراری مدل حكومتی برگرفته از شوروی ، پست شمردن دمكراسی بعنوان نماد بوژوازی و با ايدئولوژی گرايی مطلق انديش، در همسويی نيروی اسلامگرا  قرار گرفت . اسلامگرايان كه چون چپها ( بخش مدرن) پايگاهشان طبقه ی متوسط در ايران بود، بعنوان نمايندگان فكری بخش خردستيز و سنتگرای اين طبقه همراه با نيروی چپ و بعنوان دو نيروی اصلی مخالف با ميراث سياسی تجدد  در برابر حكومت استبدادی پهلوی قرار گرفتند. نيروی ديگری كه ميراث مشروطه را بر دوش می كشيد و با حضور دكتر محمد مصدق در دوران نهضت ملی شدن نفت، اعتباری دوباره يافته بود، پس از سقوط دولت مصدق عملا نتوانست جايگاه پيشين خود را باز يابد. بخشهايی از اين نيرو نيز در انقلاب اسلامی در كنار نيروهای ديگر (اسلام گرا و چپ) و در مقابل نظام سلطنتی قرار گرفت و با پشت كردن به دكتر بختيار در صف مدافعين خمينی قرار گرفت.

 بدين ترتيب اسلام سياسی مدعی حق حاكميت در قالب مشروعه خواهی عليرغم  شكستی كه در انقلاب مشروطه متحمل شد، نزديك به سه دهه است كه توانسته  به قدرت سياسی  دست پيدا كند و به حذف فيزيكی و فكری تك تك نيروهای دگر انديش از جامعه ی ايران دست بزند.

 

از ميان شكست خوردگان انقلاب اسلامی يعنی سه طيف سياسی ( سلطنت‌طلبان، مليون و طيف چپ)  اولی، تجربه‌ی حضور در قدرت سياسی داشته است و كارنامه‌ای سياه در نقض حقوق بشر و حاكميت استبدادی و نقض آزادی سياسی دارد. مليون دوره‌ی كوتاهی در قدرت بوده و بلحاظ تاريخی يكی از مثبت‌ترين و در عين حال كوتاهترين دوره‌های حضور در قدرت را پشت سر نهاده اند، اما تا به امروز نتوانسته اند جدا از اعتبار شخصيت دكترمصدق، در روند دمكراسي‌خواهی نقشی قابل مقايسه با آن دوران ايفا كنند طيف چپ كه بخش وسيعی از آن امروز يك هويت نوين تحت عنوان جمهوريخواهی يافته و بدين ترتيب به جمع مليون پيوسته‌ است، بيشتر در عرصه‌ی مبارزه با استبداد پهلوی برسميت شناخته مي‌شود تا اينكه تصويری از توان و امكان حضور مثبت در قدرت سياسی را به اثبات رسانده باشد.

 

اسلام گرايان  هنوز در قدرتند و منافعشان با تداوم حيات حكومت دينی گره خورده است، سياهترين كارنامه ی سياسی دوران معاصر نيز بنام همين گروه رقم خورده است.

نقض گسترده‌ی حقوق بشر در همه‌ی عرصه‌ها آزادی فردی و اجتماعی تا آزادی سياسی، نقض حقوق و آزادی زن، ترويج فرهنگ خشونت، رواج ناهنجاريهای گسترده‌ی روانی و جنسی در اثر اعمال ممنوعيتهای بی پايان، ترويج فرهنگ تزوير و زور گويی، مافيای اقتصادی ، در هم آميختن دين و حكومت و در نتيجه ی آن قانونی كردن تبعيض ميان زن و مرد، سنی و شيعه، مسلمان و غير مسلمان، تنها نمونه هايی از مصيبتهايی است كه حكومت دينی بر جامعه ی ايران تحميل كرده است..

  انقلاب اسلامی و برقراری حكومت دينی در ايران منشاء گسستهای پياپی ميان ايرانيان شد. بخش مهمی از اپوزيسيون با خاستگاههای متضاد  به تبعيد رانده شده  است . تبعيد از يكسو بمعنای قطع ارتباط با پايگاه اجتماعی اين نيروها بوده است واز سوی ديگر عامل تقويت نوستالژی و نگريستن به نيروهای ديگر بمثابه عاملين اصلی بدبختی كه گريبان ما را گرفته است. در عين حال تبعيد برای گروههای ديگری نيز فرصتی برای بازبينی انديشه وعمل خويش و ديگران شده است. هيچ طيف سياسی در ايران امروز يكپارچه نيست. چالش و گسستهای هويتی در كليه ی طيفهای سياسی ايران ديده می شود، حتی در طيفهايی كه در قدرت سياسی سهم داشته و دارند. از يكسو نمونه ی حكومت اسلامی بعنوان يك مدل شكست خورده در تحقق اهدافش ناخواسته به تعميق ودرك اهميت جدايی دين از حكومت و به سكولاريزاسيون در جامعه ی ايران ياری رسانده است. از سوی ديگر نيروهای اپوزيسيون دچار چند پارگی شده اند كه من اين چند پارچگی را عليرغم لطمه ای كه در كوتاه مدت به جنبش مخالفان می زند، در دراز مدت بسيار مثبت ارزيابی می كنم. اين چند پارچگی باعث شده تا نيروهايی از هر طيف سياسی ، به ضرورت دمكراسی خواهی و اهميت تغيیرات ساختاری در نظام سياسی ايران بر پايه ی جدايی دين از حكومت و به ضرورت رعايت و احترام به حقوق بشر برسند و نيروهای ديگری از همين طيفها همچنان در نوستالژی خود ساخته ی دهه ها پيش بمانند و دون كيشوت وار به جنگ با دشمنان خيالی ادامه دهند و همچنان ديگران را مقصر و خويش را بر حق بپندارند. نيروهايی كه توانايی بازبينی اشتباهات را يافته اند و با مسئوليت پذيری در قبال گذشته ی خود، تعهد خود را به امروز و آينده پذيرفته اند، مهمترين اهرم سازنده ی ايران دمكراتيك فردا را می سازند.

فكر و انديشه را هر اندازه با آن مخالف باشيم و هر قدر معتقد باشيم كه وجودش مضر است، نمي‌توان حذف كرد، اما مي‌توان به تعديل آن كمك كرد. مي‌توان به تحول در آن ياری رساند. مي‌توان پايگاه اجتماعي‌اش را از استبدادزدگی و قيم‌پرستی دور كرد از اين طريق كه تعهد پاره‌ی تحول يافته‌اش را به دمكراسی و حقوق بشر، به جدايی دين از حكومت بعنوان پيش‌شرط گام گذاشتن ايران در مسير دمكراسی خواهان شد.

    با اينهمه در شرايط كنونی نقاط افتراق بی نهايت است و نقاط اشتراك در مقابل آن   رنگ مي‌بازد. بخصوص با توجه به گفتمان سازيهای جعلی و موازی حكومتی و در شرايطی كه همه از دمكراسی و حقوق بشر سخن مي‌گويند، تشخيص حقيقتها دشوارتر مي‌نمايد. موانع جدی است، شرايط بحرانی و اگر نيروهای دمكراسی خواه گمان كنند كه تا ابد وقت دارند تا بهترين نتيجه (از نظر خودشان) را بگيرند، ممكن است فجايعی در آن سرزمين رخ بدهد كه آن را تا مرز نابودی سوق دهد. در داخل كشور هم گمان نمي‌كنم كه وضع بهتر از اين باشد. چنين شرايطی كه نشان از فقدان خرد تفاهمی دارد، مسلما راه را برای نيروی حكومتی با خرد ابزاري‌اش باز مي‌گذارد، خردی كه عليرغم در هم آميختگی دين و دولت راه گشای دينمداران حكومتگر بوده است.

نكته ی بسيار مهم كه در تداوم وضعيت موجود نقش اساسی بازی می كند، بی تفاوتی و عدم اعتماد مردم به طيفهای گوناگون اپوزيسيون است. هيچ آماری از اينكه هر طيف فكری در جامعه ی ايران چه ميزان هوادار دارد در دست نيست.

منشاء اين بی اعتمادی هم  به انقلاب 57  و هم به تبليغات حكومتی باز می گردد. در ذهن بسياری اپوزيسيون ايران از تشنگان قدرت كه خود در بقدرت رسيدن حكام فعلی نقش داشتند تشكيل می شود كه اگر بقدرت برسند ، اوضاع باز هم بدتر خواهد شد. در اين بی اعتمادی شايد بخشی از حقيقت نهفته باشد و همانگونه كه گفتم دستگاههای فرهنگی و اطلاعاتی حكومت نيز به همين بی اعتمادی ياری می رسانند. اما اين تنها بخشی از حقيقت است و نه تمام آن. تحولاتی كه در درون اپوزيسيون صورت گرفته يا دارد می گيرد، در نتيجه ی دوری جغرافيايی نتوانسته به محك آزمايش گذاشته شود و بر جامعه تاثير بگذارد. در داخل نيز نيروهای مخالف با بی اعتنايی و عدم همراهی مردم روبرويند. از يكسو دستگاه سركوب مانع همراهی است و از سوی ديگر سابقه ی سياسی نيروها. آنچه از نظر دور می ماند اين است كه اين اپوزيسيون نيز از درون همين مردم بر آمده و اگر ايرادی بر آن وارد است، همان ايرادی است كه بر كل جامعه ی ايران و بر همين مردمی كه از آنها نيرويی مقدس و بی اشتباه ساخته شده  نيز وارد است.

انشقاق ميان مردم و روشنفكری ايران با انقلاب آغاز شد، چرا كه در ذهن بسياری ، روشنفكر كسی است كه پيامبر گونه و بی اشتباه باشد. اما كمتر در نظر گرفته می شود كه روشنفكری بر بستر آزمونها و خطاهاست كه ساخته می شود، تاثير می گذارد و تاثير می پذيرد. اعتماد از دست رفته ميان مردم ايران و روشنفكری در ميدان عمل بازسازی می شود و چنين ميدانی در نتيجه ی سلطه ی توتاليتاريسم بر ميهنمان ناممكن است.

از سوی ديگر نيز همان تناقضات و گذشته گرايی مفرط در بخشهايی از اپوزيسيون هر حركت جدی را عقيم می كند و از اپوزيسيون چهره ای ارائه می دهد كه با امروز نا همخوان است و به ديروز تعلق دارد.

اپوزيسيون و يا بخشهای تحول يافته ی آن تنها در اين صورت می تواند به تغيیر در ايران ياری رساند كه:

 

-                     با دوری گزيدن از بحثهای كلی و مبهم در جهت گفتمان سازی و ايجاد تصاوير عينی از مفاهيم كلی گام بردارد. تاكيد بر جمهوری خواهی يا مشروطه خواهی بعنوان محملهای احتمالی دمكراسی در ايران توهم سازی بيش نيست و به گذشته تعلق دارد.  هيچيك از اين دو نظام سياسی تامين كننده ی دمكراسی در ايران نخواهد بود، بلكه تنها حد فاصل نيروهايی را تعيین می كند كه به گذشته تعلق دارند. رقابت سياسی در درون اپوزيسيون می تواند ميان نيروهايی صورت بگيرد كه حامل انديشه های مبتنی بر پذيرش دمكراسی، حقوق بشر و  جدايی دين از حكومت باشند. شكل گيری گرايشهای ميانه در ميان طيفهای فكری ، دو نيروی تشكيل دهنده ی سوسيال دمكراسی و ليبرال دمكراسی را به مهمترين نيروهای تحول بسوی اين خواسته ها  در جامعه ی ايران بدل می كند. با اينهمه بايد در نظر گرفت كه هر گونه تغيیر نام نيروها بدون اينكه تحولی بنيادين در بنيانهای انديشه و عمل  آنها صورت گرفته باشد، محكوم به شكست خواهد بود.

-                     تفكيك ميان حوزه ی روشنفكری و سياست ورزی  و در عين حال بهره وری و تقويت هر يك توسط ديگری به رشد هر دو حوزه ياری می رساند و تداخل اين حوزه ها در يكديگر گاه می تواند فاجعه بار باشد.  روشنفكری عرصه ی  انديشه است و تعمق در مفاهيم و ايجاد شرايط ذهنی گفتمانها. سياست حوزه ی كار جمعی است و مديريت و ايجاد امكان تبديل ذهن به عين. تداخل اين حوزه ها از يكديگر می تواند از مفاهيم پيچيده كه نيازمند درگيری فكری با اين پيچيدگيهاست و راه سهل ندارد، مفاهيمی سطحی و پوپوليستی و در حد موضعگيريهای روز بسازد و در عين حال می تواند حوزه ی فعاليت سياسی را كه حوزه ی عمل است، عقيم كند. در حاليكه نياز متقابل اين دو حوزه به يكديگر تنها در صورت حفظ انفكاك آنها از يكديگر می تواند بر آورده شود.

-                     پذيرفتن مسئوليت خطاهای سياسی به نسبت ميزان سهمی كه هر گروه فكری در نابسامانيها داشته و به نسبت تاثيری كه در ضايق شدن حقوق فردی، مدنی ، سياسی و اجتماعی ديگران بر عهده داشته است، بدون رجوع دادن مخاطب به نقدهای افراد و بدون بازگرداندن همان نقدها به مخاطب و با در نظر گرفتن اين نكته كه آنها كه در قدرت سياسی نقش و سهم داشته اند، در اين مورد بار سنگين تری بر دوش دارند و می بايست مسئوليت پذير تر باشند و پذيرش نتايج آن يكی از معيارهای مهم در احيای اخلاق سياسی و ايجاد فضای اعتماد ميان  نيروهای سياسی است.

-                     گسستن از اين باور غلط و توتاليتر كه يك نيرو و طيف فكری بتنهايی قادر است در ايران دمكراسی برقرار كند. بدلايل تاريخی و بدليل سهم همه ی نيروها در تحولات ايران، هيچ نيرويی بتمامی صاحب حق نيست. ميزان تحول در نيروهای سياسی و ميزان تعهد آنها به اصول برخورد دمكراتيك و قائل بودن حق حيات برای هر تفكری كه حاضر  باشد مسير اين آزمون را بدون تقلب و جو سازی بپيمايد، نمايشگر ظرفيت هر نيرو در تحولات ايران بسوی دمكراسی خواهد بود.

-                     ترويج و گسترش خواست آزادی و جدايی دين از حكومت بعنوان پيش شرطهای برقراری دمكراسی در ايران و همچنين احترام و حفاظت از حقوق بشر بعنوان مهمترين وظايف نيروهای دمكراسی خواه و در ميان طيفهای گوناگون سياسی بعنوان الويت اول مبارزه و بعنوان پيش شرط پيشرفت ايران.

-                     روشنفكری در ايران می بايست حيثيت از دست رفته ی خود را بازيابد. بدون وجود نخبگان فكری و انديشه سازان در طيفهای گوناگون فكری ، بدون باز انديشی مفهوم روشنفكری در ايران و بدون پيگيری روشنفكری برای ايفای نقش در تحولات ايران،‌

ترويج فكر دمكراسی ناممكن است. تحقير روشنفكری و روشنفكران ايرانی بدليل خطاهای فكری، حاصلی جز تحقير عنصر تفكر و ميدان دادن به پوپوليسم حزب اللهی، شاه اللهی يا تعصب  از هر جنس ديگر نيست.

-                     كمك به ايجاد فضای سالم  و برابر برای گفتگو و رعايت قواعد شركت در گفتگو بعتوان محملی برای طرح نظرات و نه برای مغلوب كردن و مچاله كردن يكديگر و نه با هدف حذف رقيب.

-                     بازسازی روحيه ی كار جمعی جدا از هژمونی طلبی و تكيه بر عنصر خرد در عمل سياسی و اجتناب از ديدن افراد بعنوان ابزار پيشبرد اين يا آن هدف.

-                     تلاش برای متوقف ساختن چرخه ی استبداد و فكر استبداد گرا در كليه ی طيفهای فكری

تقابل ما با حكومت ضد تاريخ دينی ، تقابل با قرون وسطای ماست و برای پيروز شدن در اين نبرد، باور به آزادی، دمكراسی و حقو ق بشر و تلاش برای جدايی كامل نهاد دين از نهاد حكومت تنها به بهای غلبه ی ما از هر طيفی كه باشيم، بر سايه روشنهای تناقضات تاريخی در باور و عمل ، در فكر و زندگی و بر تفكر تام گرا و استبدادزا ست كه شانس پيروزی خواهد داشت. تولرانس بمعنای باز بودن برای پذيرش انواع ديگر انديشيدن، بودن و زيستن ، پذيرفتن حضور ديگری و ديگران و قبول يكديگر در تفاوتهايمان، در عين حال سر سختی در خواست برقراری عدالت تنها امكان ماست برای گذار از حكومت اسلامی  به دمكراسی  و برای كشتن آن بخش از جمهوری اسلامی كه در درونمان ريشه دوانده است.

 


 

 ^

 © 2003 by niloofarbeyzaie@gmx.at

Diese Seite ist Teil eines Framesets [this page is part of a frameset]
LOAD FRAMESET